زاموفیلیا (جلد دوم مانکن نابودگر) به قلم مریم بهاور84
پارت پنجاه و چهارم :
این رو گفت و من...
یه لحظه... فقط برای یه لحظه تصویرش رفت.
سرم تیر کشید و داغ شد. دستمو گرفتم به سرم.
صدای خودم بود... صدای خودم که عین همین جمله رو تکرار کرد.
میون اون همه پژواک نامفهوم تو سرم صدای نگران و بغضکرده این دختر حس نمیشه.
- سام... سام یهو چت شد؟ خوبی؟
" - کجا میریم؟
- یه جایی که اولینباره میخوام کسی رو جز خودم ببرم اونجا. "
جیغ شفافش از یه جا
مطالعهی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۶۲۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
برازنده
90لعنت به مخت بیاد سام😂
۲ سال پیشسیسی
60فک کنم وقتی بفهمه قبلا کار اون 15 نفرو تموم کرده حافظش کامل برگرده:/ البت امیدوارم چون دارم دق میکنم ع دستش دیگ
۲ سال پیشهیس
30تازه داستان جذاب میشه، عاشق و معشوقی که تا رسیدن به هم زجر و عذاب میکشن تبدیل به افسانه میشن!
۲ سال پیشهانیه
10هعییی☹
۲ سال پیشfarima
30بچم رخشا چقدر زجر می کشه😢 سام مثل اون دفعه تو جلد اول موقع جدایی آروم روند که دیر برسن خونه رخشا 😆🥰
۲ سال پیشمری
30دلم کباب شد بای
۲ سال پیشمهنا
51الهی بمیرم برا رخشا ایشالا تهش به هم میرسن این همه سختی تموم میشه💔💔
۲ سال پیشسمیرا
80طفلی رخشا
۲ سال پیش
دریا
00خیلی عالییی واقعا این رمان با تموم احساسم میخونم