پارت بیست و هشتم

زمان ارسال : ۵۴۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

نگاه ساغر به زمین خیره مانده بود و آب دهانش را قورت داد. بی‌رمق لب زد:

- اما طاها پاره‌ی تن‌شونه... چطور تونستن؟! آخه انگار برای اون موتورسوار فرقی نداشت حتی اگر طاها می‌سوخت!

مهرانگیز ابرو در هم کشید و حرفی نزد. لحظه‌ای در سکوت گذشت ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.