پارت بیست و هفتم

زمان ارسال : ۳۳۵ روز پیش

مهرانگیز شتابزده و سراسیمه با قدم‌های بلند قدم برمی‌داشت سمت بخش اورژانس سوختگی می‌رفت. اشک‌هایش پی‌درپی روی گونه می‌غلتید و نفسش تنگ آمده بود. نگاهش به ساغر افتاد که روی صندلی نشسته بود. همینکه ساغر صدای قدم‌هایی را از انتهای راهرو شنید، نگاهش را چرخاند و با دیدن مهرانگیز از جا برخاست. گریه‌ی هردو شدت گرفت و یکدیگر را بغل گرفتند. ساغر آنقدر اشک ریخته بود که نایی برای حرف زدن ندا

79
37,586 تعداد بازدید
142 تعداد نظر
73 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید