پارت بیست و ششم

زمان ارسال : ۳۴۰ روز پیش

آفتاب از لابه‌لای شاخ‌وبرگ درختان، نور طلایی‌اش را روی گل‌های رنگارنگ باغچه پاشیده بود و صدای آواز خوش قناری، در فضا پیچیده بود. خنکای لحظات اولیه‌ی صبح بود و عطر سبزه و خاک خیس‌خورده آدم را مست می‌کرد. شرشر آب از فواره به گوش می‌رسید و ساغر روی تخت‌گاه در محوطه نشسته بود و نگاهش به قناری بود که داخل قفس گرد مقابل مغازه، جست‌وخیز داشت و آواز می‌خواند.
طاها دست در دست افرا از مغ

79
37,630 تعداد بازدید
142 تعداد نظر
73 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • بهاری

    00

    یعنی کار می بود؟ بی صبرانه منتظر پارت بعدی🥺

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید