زاموفیلیا (جلد دوم مانکن نابودگر) به قلم مریم بهاور84
پارت چهل و هفتم :
قطع کرد.
سکوت بینمون لحظهایه... .
هممون میدونیم آرامش قبل طوفانه... اینکه سام مرگ و پس زده و بعد پنج سال اینجاست قرار نیست به این سادگی مورد قبولمون واقع شه.
آرمان قصد کرد اولیننفر به این جو سنگین پایان بده:
- خواستی با این عجله کجا بری؟
لبای سام و انگار دوخته بودن. آرمان کلافه غرید:
- با توئم سام!
زمزمه زیرلبی سام:
- کارمون رسیده جایی که تو بپرسی من ج
مطالعهی این پارت کمتر از ۹ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۶۳۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
سمیرا
10ایا فقط منم که گیج شدم؟
۲ سال پیشهعی
20داره پیچیده میشهههه کیه ک اینارو جم کنهههه.مرسی واسه پارت طولانییی
۲ سال پیشهانیه
20عالییییی مرسی از پارت طولانی 😍 فقط ای کاش تفکیک کنی داستان از زبون کیه خیلی قاطی میکنیم
۲ سال پیش...
40شت!!!!چ خبرهههه این قصه چجوری قراره جمع شه؟؟؟!!!!!
۲ سال پیشAyda
30کاشکی هرچه زودتر همه چی مثل قبل بشه
۲ سال پیشفاطمه
20🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄شخصیت ها قاطی بود نفهمیدم کی داره صحبت میکنه ولی بازم عالی بود
۲ سال پیش
20عالییی
۲ سال پیش
مهنا
00تا اینجا عالی