پارت بیست و پنجم

زمان ارسال : ۵۵۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

از جا برخاست و سمت اتاق لیلی رفت. راضیه انگشت اشاره‌اش را با تأکید تکان داد و گفت:

- نری بهش وعده وعید الکی بدی ها...! من که می‌دونم طاها دست از پا درازتر برمی‌گرده، ولی کور خونده من دیگه بهش دختر نمی‌دم.

نصرت توجهی به حرفهایش نکرد و ب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.