زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت دویست و دوم
زمان ارسال : ۳۴۵ روز پیش
شروع کرد و تمام چیزهایی که میخواست را یادش داد...
تمام چیزها، شامل آنهایی میشد که بعدها به کار خودش میآمد.
روشهایی را یادش داد که مختص خودش بود و کسی نمیدانست!
به ضررش نمیشد چون او هزار راه دیگر داشت که اگر آنابت هوس میکرد با اینها به او ضربه بزند، ضربهاش را خنثی کند.
حواس آنابت به کل از قضیه پدر و مادرش پرت شده بود و حالا با شوق و ذوق داشت یاد میگرفت.
یاد
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
.....
20نویسنده جان قصد داری مارو بکشی ن ؟! د اخه بعد از این همه وقت فقطط یددوونههه پااارتتتت؟؟!! میدونی ما چقد داریم خماری میکشییمم این ستتمهههه😭😭💔💔😖😖