بدلکاران «ریسمان سیاه و سفید» به قلم مبینا حاج سعید
پارت صد و سی و پنجم
زمان ارسال : ۵۳۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
نگاه خیرهاش روی سر در پاسگاه ثابت مانده بود و میلش به خوردن ساندویچ سرد درون دستش نمیرفت. در حالی که مکس آن عقب، دخل ساندویچ خودش را درآورده و در حال خوردن سهم نووا بود. توماس برخلاف ترور، آرام بود و دست به چانه، نسیم اول صبحی را پذیرا بود. باد، دس ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
farima
00وای پشت میله ها موند!🤭 نووا چی؟ موفق شد؟