مارپیچ به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت بیست و یکم
زمان ارسال : ۵۷۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
هرانگیز داخل خانه برگشت و دقایقی گذشت اما طاها هنوز همانجا نشسته بود. تمام خواستهاش ساغر بود و گناه ساغر، یک ازدواج اجباری زودهنگام... چرا باید عاق میشد؟ چرا باید اینقدر غریبانه ازدواج میکرد و طرد میشد؟ ساغر در نگاه او، یک زن کامل و ایدهآل بود. ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زهرا
00تااینجاکه خیلی خوب بوده بیچاره ساغر که چه حرفایی شنیدوای ازدست بعضی پدرومادرا که فقط خودشون مهمن