پارت نوزده

زمان ارسال : ۳۷۰ روز پیش

دست ساغر آهسته بالا رفت و به نرمی روی گونه‌ی طاها نشست. ته‌ریش زبرش، پوست لطیف دستش را قلقلک می‌داد و لبخند زد.
- ولی من از همون اول عاشقت شدم. از همون روز اولی که اومدی بین دعوای من و اون سرکارگر هیز کارگاه و طرف منو گرفتی! طرفمو گرفتی بدون هیچ توقع و چشم‌داشتی؛ فقط چون خوب بودی. حتی به خودت اجازه ندادی تو چشام مستقیم نگاه کنی!
طاها تک خنده‌ای آرام سر داد و لب زد:
- می‌گن هرچی و

79
37,639 تعداد بازدید
142 تعداد نظر
73 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • هانا

    00

    خسته نباشی عزیزم من همه رماناتو خوندم واقعا قلمت بی نظیره حیفه ک ادامه ندی گلم خدا کنه هر چ زودتر روحیتو ب دست بیاری و ادامه بدی بی صبرانه منتظر ادامه رمانت هستم 😘

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید