بدلکاران «ریسمان سیاه و سفید» به قلم مبینا حاج سعید
پارت صد و سی
زمان ارسال : ۵۵۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
نمیدانست دقیق چقدر از رفتن ترور گذشته است اما آنقدر به دیوار سفید رو به رویش زل زده بود، چشمهایش خسته شده و تار میدید. پلکی زد و با سماجت چشم از دیوار نگرفت و در حالی که دست درون موهایش فرو میبرد، روی زانوانش خم شد و با استرس نفس گرفت. سکوت خانه ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
م
00نویسنده اینجور که داری پارت میزاری،هفته ای یه پارت،دوهفته یا دوماه یه پارت فکر کنم دوسه سالی طول بکشه رمان تمام بشه