پارت هفده

زمان ارسال : ۳۷۷ روز پیش

طاها رد نگاه ساغر را گرفت و با دیدن ترمه، لبخند کمرنگی زد. سمت در قدم برداشت و حینی که دستش به طرف محمود دراز می‌شد برای احوالپرسی، لب باز کرد:
- سلام! خیلی خوش‌اومدین. اصلا انتظار اومدنتون رو نداشتم وگرنه منتظر می‌موندم بیاین!
دست محمود را به‌گرمی فشرد و ترمه پوزخند زد، لب به کنایه باز کرد:
- دعوت می‌کنی و بعد انتظار اومدن نداری؟ عجب!
لبخند طاها محو شد و گفت:
- حالا که

79
37,612 تعداد بازدید
142 تعداد نظر
73 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید