مارپیچ به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت پانزده
زمان ارسال : ۵۹۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
نصیر آشفته و حرصآلود ناخنهایش را کف دست میفشرد و کنج لبش را زیر دندان نیش میجوید. زیر لب با خود زمزمه کرد:
- آخر نیشش رو زد، زهرش رو ریخت زنیکهی پتیاره!
مشتش را کف دست کوبید به داخل خانه برگشت. صدایش را بالا برد و رو به میمنت گفت:< ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما