مارپیچ به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت چهارده
زمان ارسال : ۳۹۱ روز پیش
میمنت خشکیده و مسکوت، نگاه ناباورش را به دامادش دوخته بود و نفس در سینهی ترمه حبس شده بود. تسبیح بین دستهای نصیر کشیدهشد. همراه با پارهشدن نخ تسبیح، فریاد عصبی نصیر لرز به تن همه نشاند و تمام دانههای تسبیح پخشوپلا شد. ترمه لب گزید و طنین مسترس ایستاده بود و انگشتهایش را در هم میپیچاند.
- پسرهی بیوجود... خاکبرسر بیغیرتش که پسموندهی یه لات آسمونجول رو برداشت و چو
ایلما
00کاملا حق میدم ب خانواده ش