سیاهی لشگر به قلم آمنه آبدار
پارت سی و هفتم
زمان ارسال : ۴۰۲ روز پیش
عمو آویز و عمو دنی کنار هم نشسته بودن.
وسطای غذا بود که عمو دنی یکی رو دستش کوبید.
- بسه گشنه، نکش!
عمو آویز هم نامردی نکرد و بیشتر کشید.
چشم غرهای بهش رفت و در حالی که لیوان عمو دنی رو بر میداشت گفت: عه نوشابه هم هست؟ م ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
سدنا
00رمان خیلی قشنگیه واقعا عالیه