پارت سیزده

زمان ارسال : ۶۰۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

لبخند روی لب ساغر خشکید و پرسید:

- خانواده‌ت...! اونا چی؟

طاها با بی‌خیالی گفت:

- تا قیام قیامت هم که صبر کنم و بهشون التماس کنم، اونا مرغ‌شون یه پا داره. من دعوت‌شون می‌کنم دیگه بقیه‌ش با خودشون!

با دو انگشت گونه‌ی ساغر ر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.