مارپیچ به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت دوازده
زمان ارسال : ۳۹۸ روز پیش
فنجان چای را سمت ساغر گرفت و پرسید:
- هنوزم میخوای نه بیاری؟ تا نایب بچهرو ازت نگیره، دستبردار نیستی؟
ساغر فنجان گرم را میان انگشتان سرد دستش میفشرد و لب زد:
- اگه ازدواج کردم و زخم روی زخمم نشست چی؟ اگه مشکلاتم بیشتر شد چی؟ اصلا اگه طاهایی تو زندگی من نبود... اونوقت باید چکار میکردم؟
مهرانگیز لبخند گرمی زد و با عطوفت گفت:
- چرا زخم روی زخم؟! طاها قراره مرهم بشه نه
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
ایلما
00خیلی گناه داره ساغر بلاتکلیف مونده