مارپیچ به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت سیزده
زمان ارسال : ۶۰۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
لبخند روی لب ساغر خشکید و پرسید:
- خانوادهت...! اونا چی؟
طاها با بیخیالی گفت:
- تا قیام قیامت هم که صبر کنم و بهشون التماس کنم، اونا مرغشون یه پا داره. من دعوتشون میکنم دیگه بقیهش با خودشون!
با دو انگشت گونهی ساغر ر ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ایلما
10ساغر سن وسالی نداره ولی باوجودبچه سخته واسه خانواده طاها