مارپیچ به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت ده
زمان ارسال : ۴۱۲ روز پیش
دستپاچه جواب داد:
- اومدم... اومدم!
تماس را قطع کرد و سمت در قدم تند کرد. میمنت صدایش را بالا برد:
- کجا میری طاها؟ بیا باهات حرف دارم!
بیآنکه نگاهی به پشتسر بیاندازد، دستش را در هوا تکان داد و بلند گفت:
- من حرفامو زدم، فقط ساغر!
از حیاط بیرون رفت و سمت ماشینش دوید. بلادرنگ پشت فرمان نشست. بیاحتیاط و باعجله رانندگی میکرد. جلوی در خانهی مهرانگیز معرکهای راه اف
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.