پارت هشتم

زمان ارسال : ۶۲۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

ساغر روی کاناپه نشسته بود و زانوهایش را بغل گرفته بود. سر روی زانوها داشت و بی‌صدا اشک می‌ریخت. مهرانگیز کنارش نشست و مهربانانه نوازشش کرد.

- دخترِ گلم... عزیز دل... چرا با خودت این‌جوری می‌کنی؟ مشکلت با این‌جا موندن چیه آخه؟ گفتم که طاها رو ر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.