پارت هفتم

زمان ارسال : ۴۲۴ روز پیش

بغضش آب شد و گونه‌‌هایش را داغ کرد. سربه‌ زیر انداخت و لیوان آب در دستش فشرده می‌شد. نگاهش به درِ بسته‌ی خانه خیره مانده بود. تمام مشکلات مقابل چشم‌هایش قد علم کرده بودند.
طاها باز سمتش برگشت. مقابلش روی زانوها نشست و دلجویانه گفت:
- چرا گریه کردی ساغر؟ کاش بهم اعتماد کنی و فقط یه بله بهم بگی، بعدش ببین چطور سر این نایب رو به طاق می‌کوبم!
بینی‌اش را بالا کشید و نگاهش کرد. صدا

79
37,642 تعداد بازدید
142 تعداد نظر
73 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید