مارپیچ به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت هفتم
زمان ارسال : ۶۳۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
بغضش آب شد و گونههایش را داغ کرد. سربه زیر انداخت و لیوان آب در دستش فشرده میشد. نگاهش به درِ بستهی خانه خیره مانده بود. تمام مشکلات مقابل چشمهایش قد علم کرده بودند.
طاها باز سمتش برگشت. مقابلش روی زانوها نشست و دلجویانه گفت:
- چر ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما