سیاهی لشگر به قلم آمنه آبدار
پارت هفده
زمان ارسال : ۶۵۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
نمیتونستم با حرص به ننه جون نگاه کنم ولی نتونستمم جلو دهنم رو بگیرم.
- آخه ننه جون یه کارای دیگهای رو برای دخترا در نظر داره.
ننه جون از بالای شیشه عینک نگام کرد و یه چیزی زیر لب زمزمهوار گفت.
- کجا بودین نیهان؟
همزمان ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
.....
00نویسنده عزیز واقعا رمان هاتون حرف نداره و واقعا قشنگه