سیاهی لشگر به قلم آمنه آبدار
پارت هشتم
زمان ارسال : ۶۶۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
یکم دیگه دعواهاشون ادامه پیدا کرد و تهش با اون یکی دمپایی که براش مونده بود، دو تا زد به پای دایی و رفت.
رفتم کنار دایی نشستم.
- دایی محض رضای خدا، به خاطر خودتم شده یه زن بگیر خب!... تا آخر عمرت که اینجوری نمیمونی!
انگشت سبابه ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ز
00خوب