سیاهی لشگر به قلم آمنه آبدار
پارت نهم
زمان ارسال : ۶۶۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
همه الکی یکم تعریف کردن و مامان بزرگ مدام به من چشم غره میرفت.
خب چیکار کنم... حداقل یه دروغی میگفتی که انقد ضایع نباشه.
کاش منم با دست یه رقمی به خدا نشون میدادم، برام تو حسابم میریخت.
مامان میوهها رو آورد و جلوشون گذاشت.< ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
محدثه
۱۵ ساله 00خانوم آبدار رماناتون بلا استثنا عالین من همه رماناتونو چند بار خوندم موفق باشین