پارت صد و هفتاد و دوم

زمان ارسال : ۴۸۰ روز پیش

استفان هر لحظه کلافه‌تر می‌شد...
می‌ترسید که لاریسا خودش را توی دردسر بیندازد.
کم کم داشت از کارش پشیمان می‌شد.
لاریسا نزدیک در خروجی بود.
بغضش و اینکه داشت جلوی گریه کردنش را می‌گرفت، به صورت و سرش فشار می‌آورد.
دندان‌هایش را روی هم سایید.
چشم‌هایش را بست و نفس عمیقی کشید.
به محض خروج از سازمان، موج هوای سرد صورتش را هدف گرفت.
بدنش لرز کرد و در کمترین زما

727
380,418 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Dayana

    00

    ببین چه فیلمی میادااا ناکس😂بخدا اگه ایوان لو بره من شکست عشقی میخورم

    ۱ سال پیش
  • فاطی

    40

    اینجاس که باید گفت مغزتو داداشم مغزتووو.....😂💔🤙

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید