شیرشاه - VIP به قلم مرجان فریدی
پارت نود و هشتم
زمان ارسال : ۵۲۲ روز پیش
ارام با انگشت قسمتی از کیک خامه ای را برداشتم و روی سنگش کشیدم
_طعم توت فرنگیه، تو دوست داشتی!
ریز خندیدم
_حسنم یادمه دوست داشت…همون حسن که روز عروسی مثل کیسه زباله گذاشتم دم در…
با بغض خندیدم
_بعد مثل احمقا عاشق آروی شدم!؟ من آشغال!؟ من!؟
خندیدم…
خم شدم و چشمانم را بستم.
_چی ارزو کنم که خدا برت گردونه!؟ هوومم؟
خندیدم..،
_خداا که سرش شلووغه رها
Esra
90خدایا حتما باید یه حرکتی بزنه آروی سیماش قاطی کنه ولی پارت های این روزا زیادی حال و هوای غریبی دارن نگران نباش بانوی قلم... بعد این همه بارون خون، بالاخره پیداش میشه رنگین کمون