شیرشاه - VIP به قلم مرجان فریدی
پارت نود و نهم
زمان ارسال : ۵۱۳ روز پیش
_این رد چیه!؟
با وحشت نگاهش میکردم.قلبم دیوانه وارانه میزد…
_ه…ه..
نمیتوانستم حرف بزنم…نفس نفس میزدم.
مشتش را لبه وان فرود اورد
جیغ زدم…
صدای ضرباتی که به در میخورد قطع شد.
دستانم را روی گوش های فشردم
او همیشه خونسرد و نهایتا جدی یا شاید هم ترسناک بود…
هرگز این چنین دیوانه نبود!
_رد سوختگی سیگاره؟ نه؟
قلبم مچاله شد…
_چرا دوباره خودت
رمان فوق در دست چاپ است و دیگر امکان عضویت در آن وجود ندارد
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
...
30ولی نمیدونم چرا حس میکنم رازی ک اروی داره ربطی ب سوختگی رها داره یعنی ممکنه اروی از کاوه متنفر باشه و برهمون عمارتو سوزونده؟و بخاطر همین رها مرده؟؟؟اههه دارم دیوونه میشم
۱ سال پیش✌️
21🥺ایسوووو بزغالههههه چرا میخوای با دل بچم اروی ای کارو کنییییی ولی بکن حقشهه😑پسره بز برگشته میگه دیگیه نیگیتیم نیمیکینیم گگگگگگگ😑😑😐
۱ سال پیشMe
40من چرا قلبم از تح سوخت؟🚶 ♀️🥺
۱ سال پیشسانیا
40پرنس ینی چی دیگه نگاهتم نمیکنم؟؟؟؟؟؟؟نکیدونم تو این رمان باید دلم برای کی بسوزره؟ حق رو به کی بدم ؟یا حتی از کی عصبانی باشم؟
۱ سال پیشEsra
50پرنس دیوانه می شود... به اموااااالش نباید آسیب بزنه... خدا، توروخدا به آروی ربط نداشته باشه
۱ سال پیشکیانا
30این تن مال منه...:))
۱ سال پیشالی
30مرسی مرجانی❤🌙✨
۱ سال پیش
Baran
20اوکی ولی امیدوارم آیسو یه درس حسابی به آروی بده