خیمه شب بازی به قلم مرجان فریدی
پارت هشتم
زمان ارسال : ۷۵۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 50 دقیقه
خشک شده نگاهش کردم...
خواستم جوابش را بدهم که صدای تیر اندازی در سرم پیچید و وحشت زده چرخیدم
همه به آسمان زل زده بودند
چند قدم عقب رفتم و فاصله گرفتم
هلیکوپتر مامورین پلیس روبه روی پشت بام ایستاده و به جایی رگ بار شلیک می کرد
سردین درست گفته بود....آن ها بالا بودند
منتظر هلیکوپترشان بودند برای فرار!
با سرعت مامورین را کنار زدم و چون خیلی ها فکر می کردند از مام