خیمه شب بازی به قلم مرجان فریدی
پارت هفتم :
محکم به سینه اش کوبیدم و جیغ زدم:
-سردین!
-چه دستای سنگینی داری آنشرلی
بهت زده نگاهش کردم که چشمانش را باز کرد و دست بند کمرم کرد و خیره به چشمانم عمیق و آرام گفت:
-کجای دنیا دیدی وقتی یه نفر رو سپر جلوت کردی تو تیر بخوری!؟
بهت زده سربرگرداندم و با دیدن آن مردی که سردین گرفته بودش چشمانم گرد شد
روی آب شناور بود و خون ها از او بودند!
دنیس برا کشتن سردین یکی از افراد خو
مطالعهی این پارت کمتر از ۱۹ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۷۸۱ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.