خیمه شب بازی به قلم مرجان فریدی
پارت چهارم
زمان ارسال : ۷۵۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 16 دقیقه
آن ها نقشه می کشیدند که چه طور در مهمانی حاضر شوند و آن مردکی که با آن سازمان دست دارد را بگیرند.
و من در کنارشان ایستاده و فقط تماشا می کردم.
در کنارِ هوشِ سردین و ارتباطات جرمی و یوجین من اگر حرفی می زدم به یقین گاف محسوب می شد.
نفس عمیقی کشیدم و به سمت پله ها رفتم که در باز شد و کارن داخل شد.
به سمتش رفتم و نایلون کوچکی را به سمتم گرفت و گفت:
-قبلا حساب کرده بودی؟
ب
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
شیما
00ادامش