پارت نهم

زمان ارسال : ۵۱۷ روز پیش

نمی دونم چه قدر گذشته بود که در اتاق باز شد و مهراب با کلی اخم وارد اتاق شد و چپ چپ نگاهم کرد و شال مشکی رنگی و به سمتم گرفت و گفت:
-سرت کن تا قیچی نیاوردم.
خندم و به زور قورت دادم و موهام و دور دستم پیچوندم و گلوله کردم و شال و سرم می کردم که شنیدم آرووم آروم با حرص غر می زنه:
-از دیشب معلوم نیست چند تا دکتر دید زدنش.دختره احمق.
واقعا دیگه نمی تونستم خندم و کنترل کنم. با همه خستگ

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید