پارت هفتم :

با گریه بی تحمل داد زدم:
-ربات تو داری از چی حرف می زنی؟ می خوای من و به اون بدی؟ می خوای من و آرشا رو قربانی انتقامت کنی.تا همه کاره ی بابام شی؟
برگشت سمتم و داد زد. جوری داد زد که جیغ زدم و به تخت چسبیدم.
-اره قربانیت می کنم. چون شما عزیز دردونه های اون پیر شغالید. چون شما نقطه ضعفش هستید.
کمی خم شد و آروم تر گفت:
-نگران خواهرت نباش اون اینجا می مونه. چون بابات فکر می کنه به د

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵۸ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۷۶۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • mahya

    00

    فوق العاده ترین رمان دنیا

    ۱ سال پیش
  • Baran

    10

    وقتی رمان های مرجان رو. میخونم حس میکنم یه دختر گریو ام. در حالی ک غمگین تری فیلم ها و تراژدی ها هم گریم رو در نمیاره🥲💔 بمیری ربات اه... کراش جدید از این به بعد شهاب😭😂💔❤

    ۲ سال پیش
  • ...

    00

    حالا عجیب نیست من هم فحشش میدم هم روش کراشم؟

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.