پارت نوزده :

دلارام، مقابل ویلچر مادرش زانو زده بود و جوراب‌های کرمی را پای او می‌کرد. دامن گلدار سبز رنگ را روی زانوهایش مرتب کرد و از جا برخاست. نگاهی به چهره‌ی آرام و مظلوم پیرزن انداخت. موهای نقره‌ای رنگش را شانه می‌زد و آهی از سینه بیرون داد:
- می‌بینی مامان؟ روزگار مثل برق و باد می‌گذره. انگار همین دیروز بود که نامزدی من و فرهاد بود. حالا امشب نامزدی دخترمه، اونم دختر کوچیکم.
موهای ک

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۸۶۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    00

    هوهو با هم نامزد کردن 💃💃🥳🥳عالی بود مرسی نگار ❤️💋

    ۲ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.