پارت سیزده

زمان ارسال : ۷۸۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

ساعتی از برگشت‌شان به خانه می‌گذشت. صدای خنده‌ی بلند دخترها از اتاق به گوش می‌رسید. ریما با پیراهن بلند راحتی به پهلو روی تخت غلتیده بود و سعی داشت بخوابد. فرهاد وارد اتاق شد که هم‌زمان صدای تشر زدن فرنگیس از راهرو به گوش رسید:
- چه خبرتونه؟ یواش‌تر بخندید.
فرهاد لبخند محوی زد و در را بست. خوشحال بود از اینکه بعد از مدت‌ها، شیوا به خانه برگشته است و صدای خنده‌هایش را می‌شنود. ل

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.