پارت سیزده :

ساعتی از برگشت‌شان به خانه می‌گذشت. صدای خنده‌ی بلند دخترها از اتاق به گوش می‌رسید. ریما با پیراهن بلند راحتی به پهلو روی تخت غلتیده بود و سعی داشت بخوابد. فرهاد وارد اتاق شد که هم‌زمان صدای تشر زدن فرنگیس از راهرو به گوش رسید:
- چه خبرتونه؟ یواش‌تر بخندید.
فرهاد لبخند محوی زد و در را بست. خوشحال بود از اینکه بعد از مدت‌ها، شیوا به خانه برگشته است و صدای خنده‌هایش را می‌شنود. ل

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۸۸۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    00

    خیلی قشنگ شخصیت های رمان ها رو باهم آجین کردی داری پیش میبری مرسی عزیزم ❤️💋

    ۲ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.