پارت چهارم

زمان ارسال : ۸۰۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه

مشغول غذا خوردن شدند. لحظه‌ای نگذشته بود که مهدی گفت:

- امشب عقدکنون خواهرزاده‌ی شهرامه.

سوگند کمی از سالاد برای خودش کشید و جواب داد:

- آره، می‌دونم، پارسا گفت.

- خوبه، خبرا زود می‌رسه. پس خبرم دست دوم بود.

سوگند ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.