گرداب سرنوشت به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت پنجم :
- دایی... مامان... نمیاین عکس بگیریم؟ وقت واسه صحبت زیاده.
با صدای شیوا، رشتهی کلام شهرام و دلارام قطع شد و هر دو لبخندزنان سمت عروس و داماد رفتند. شیدا نزدیک به امیرعلی ایستاده و نگاهش میکرد. امیرعلی متوجهاش شد و دستش را جلو برد.
- ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Zarnaz
00پس پارسا ایدز داره که داره اینکار ها رو میکنه ولی بازم باید به کتایون بگه نباید پهنون کاری کن دوتاشون باید باهم تصمیم بگیرن❤️🥺