پارت شانزده

زمان ارسال : ۱۳۹۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

نگاه گنگ حسام روی صورت هستی چرخید و ناباور لب زد:

- چی می‌گی هستی؟! راجع به من ‌چه‌جوری فکر می‌کنی؟

هستی حق به جانب نگاهش کرد و با اطمینان گفت:

- فکر نمی‌کنم، دارم می‌بینم! خونه‌ی ما دست و بالت بسته بود نه؟

خونش به جوش آمد ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.