خواهر خوانده به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت شانزده
زمان ارسال : ۱۳۹۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
نگاه گنگ حسام روی صورت هستی چرخید و ناباور لب زد:
- چی میگی هستی؟! راجع به من چهجوری فکر میکنی؟
هستی حق به جانب نگاهش کرد و با اطمینان گفت:
- فکر نمیکنم، دارم میبینم! خونهی ما دست و بالت بسته بود نه؟
خونش به جوش آمد ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
لیندا
۱۸ ساله 00سلام لیندا هستم ۱_من اگه توی خونه ی داداشم گلسر پیدا می کردم اول ازش توضیح می خواستم بعدازش جواب می خواستم ۲_هستی تو مهراد رو می خواستی هم حسام رو این که نمیشه ۳_نیهان خیلی باهوشی و هستی حسودی..