خواهر خوانده به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت هفده
زمان ارسال : ۱۳۸۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
دخترک لبخند دنداننمایی زد و گفت:
- ایول، حالا شد یه چیزی!
حسام روی صندلی نشست و دست زیر چانه برد. با لبخند نیهان را نگاه میکرد که تابه را روی اجاقگاز گذاشت. خواست روغن بریزد که گفت:
- روغن نه! کره بریز خوشمزهتر میشه.
...در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
۰۰
642کجای این رمان خوبه واقعا اصلا خوشم نیومد هیچم باحال حرف نمیزنه از الان معلومه که آخر این رمان چی میشه