شیرشاه - VIP به قلم مرجان فریدی
پارت شصت و پنجم
زمان ارسال : ۶۳۹ روز پیش
نمیدانم کارش عمدی بود یا نه
اما فاصله اش را کم کرد
جوری که کف دستم به قفسه سینه اش برخورد کرد.
قلبم فرو ریخت
گر گرفتم،لبم را با زبان تر کردم. حالم دگرگون شده بود.
_کسی اذیتت میکنه!؟
با بهت نگاه، به نگاهش وصله دادم.
_بگو دلیل این نگاه چیه؟ چرا این قدر پریشونی؟ چرا نگاهت یا زیادی سرده یا این طوری گرفته و داغون!؟
با چشمان ریز شده غرید:
_چرا یه شب شکل مالیف
رمان فوق در دست چاپ است و دیگر امکان عضویت در آن وجود ندارد
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
سمین
50پارت جدید نمیزارید ؟ پنجشنبس ها؟!
۲ سال پیشHASTI
10خیلی عالی بود😍😍👍👌
۲ سال پیشسمبل
20به خیر بگذره صلوات 😂خانم فریدی جون من این داستان و به خیر بگزرون
۲ سال پیش:).
10هقققق و انتظاری مجدد تاهفته اینده بغض:) ویییی اروی عصبی شددد:/حس بدی دارم ازعصبانیتش:)😩 عادیه که قلبم پودر شد؟
۲ سال پیشکیانا
30بابا باریکلا بابا دست خوششششش
۲ سال پیش#،(
40چرا اینقدر هفته ها طولانی میگذره . چرا الان باید صبر کنیم تا هفته ی بعد 😶☹
۲ سال پیشیاس
90?.. ... ... .... .. تهدیدش عین تهدید میلاد بود... خدا به خیر بگذرونه!
۲ سال پیشBaran
100خیلی خوبههه ولی چراا انقدر کم😭😂 چراا هفته هاا انقدر طولانینن
۲ سال پیش
رایکا
61مرجان جون اگه امکانش هست یجوری پیش برید که بتونید به همه رمان هاتون برسید یا اینکه کلا چنتا رمان انلاین همزمان نذارید ، ما یه مبلغی دادیم و مشتاقیم که هرهفته لذت قلمتو ببریم نه اینکه بدتر بخوره تو ذوق