پارت هجده :

ابر بی‌موقع‌ آسمان‌شهر را پوشانده‌ بود و زیبایی بهار را چند‌ برابر‌ کرده بود نیکی‌ روی صندلی‌نشسته بود لاک‌ می زد. شماره دلسا را گرفت و روی اسپیکر زد؛ صدای بوق بلند شد و به بوق‌ سوم‌ نرسیده صدای دلسا‌فضای اتاق‌ را پر کرد:

- سلام نیکی‌جون چطوری ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.