پارت شانزده :

حسام‌ روبه‌روی تینا‌نشسته‌ بود و با‌شوخی‌وبازی غذا به‌او می‌داد بعد‌از دعوای او و ثمر‌خودش را بیشتر به‌تینا نزدیک‌می‌کرد که به روی‌خودش نیارد چه‌اتفاقی افتاده‌ و چه‌چیز‌هایی‌شنیده. از طرف‌دیگر ثمر‌ از ظهر به‌بعد از اتاق‌ بیرون‌نرفته بود و گریه‌می‌کرد ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.