عطر رازقی به قلم مهراد رستایی
پارت پانزده :
***
باد متعادلی میورزید و برگهای درختان را به اینسو و آنسو میبرد تقریبا به شبنزدیک میشد اما آن ساعت همان ساعتی بود که نه شببود و نه روز.
نفس سرش را به شیشه تکیهداده بود و مغازههایی که بهسرعتگذر میکردند نگاه میکرد، فستفود ب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
آسیه
00عالی