عطر رازقی به قلم مهراد رستایی
پارت چهارده :
شهروز، هادی و منوچهر کارتبازی میکردند و شقایق یک گوشهزیر سرش کاپشن اطلس را گذاشته و بهخواب رفته بود.
از آن طرف جوان ها آمدند از صورتگلگون آنها مشخص بود هیجانزیادی را تجربهکرده بودند. نیکی از ترسزیاد در طونل وحشتحالتتهوع گرفتهبود. ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
«~قشنگتر از پریا~»
10حمایتت کنیم و...؟😐 علم غیب نداریما😑