پارت سیزده :

محوطه‌دادگستری در‌ آن‌عصر روز بهاری‌شلوغ بود انگار‌ نه انگار روز دوم‌سال‌نو هست‌ هر‌کس دردی داشت یکی‌ورشکست شده بود، یکی‌تصادف کرده بود، یکی‌اموالش به تاراج رفته بود و دیگری دعوای‌ناموسی داشت.

نسترن روی صندلی‌دادگستری نشسته بود و گریه‌می‌کرد ب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.