خاموشی آوا - VIP به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت نهم
زمان ارسال : ۹۲۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
علی که طاقت نداشت بیشتر از این اشک خواهرانش را ببیند با لبخندی گفت:
- منم هستم رعنا... دلتنگ من نشدی؟ برای منم نگه دار.
رعنا میان گریه، خندید و از آوا جدا شد. قدمی سمت علی برداشت و او را کوتاه اما پر محبت در آغوش کشید.
سمت صندلیهای اتاق اشاره کرد و گفت:
- خوش اومدین، بشینید.
علی و آوا کنار هم نشستند و رعنا مقابلشان. رعنا با لبخند گفت:
- مبارک باشه آوا، شنیدم عقد بهادر شدی
نفسم
00متنفرم از مردهای چندزنه وهوس باز...کوهیار خیلی بی شعوره وحشی😖