خاموشی آوا - VIP به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت سوم
زمان ارسال : ۹۶۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
زانوهایش را بغل گرفته، چانه را روی آینهی زانوها گذاشته و گوشهای از اتاق نشسته بود. گلچهره وارد اتاق شد. نیمنگاهی به آوا انداخت و سری با تأسف به طرفین تکان داد. زیر لب غرولند کرد و کنار صندوقچهی لباس نشست. روسری سفید، شلیتهی رنگارنگ و جلیقهی پولکدوزی شده را کنار آوا گذاشت و گفت:
- پاشو دختر، پاشو رخت و لباس عوض کن الان خانعمو و آقابزرگ میان. آقاجانت بیاد تو رو اینجوری ببین
م م
00وای علی اگه الان برسه چی میشه😱