پارت سوم

زمان ارسال : ۹۶۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

زانوهایش را بغل گرفته، چانه را روی آینه‌ی زانوها گذاشته و گوشه‌ای از اتاق نشسته بود. گلچهره وارد اتاق شد. نیم‌نگاهی به آوا انداخت و سری با تأسف به طرفین تکان داد. زیر لب غرولند کرد و کنار صندوقچه‌ی لباس نشست. روسری سفید، شلیته‌ی رنگارنگ و جلیقه‌ی پولک‌دوزی شده را کنار آوا گذاشت و گفت:
- پاشو دختر، پاشو رخت و لباس عوض کن الان خان‌عمو و آقابزرگ میان. آقاجانت بیاد تو رو اینجوری ببین

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • م م

    00

    وای علی اگه الان برسه چی میشه😱

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.