پشت چراغ قرمز (جلد دوم) به قلم حانیا بصیری
پارت نود و یکم :
( نیاز ) :
معده ام از شدت استرس میسوخت هنوزم جرئت نمیکردم سرمو بچرخونم و به نویان نگاه کنم، زمان متوقف شده بود و صدای کسی رو نمیشنیدم ، مهرانه با چشمای درشت شده از تعجب به عمو خیره شده بود.
چشمامو بستم و به صدای تپش قلبم که داشت از سین ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Sara
00عاااااااالی خسته نباشی حانیا جوووون 🌹♥️ هر کی نخونه ضرر کرده 🙃👌🏻 هم خیلی قشنگ بود و همم خیلی آموزنده مررررسی