پارت نود و یکم :

( نیاز ) :

معده ام از شدت استرس میسوخت هنوزم جرئت نمیکردم سرمو بچرخونم و به نویان نگاه کنم، زمان متوقف شده بود و صدای کسی رو نمیشنیدم ، مهرانه با چشمای درشت شده از تعجب به عمو خیره شده بود.

چشمامو بستم و به صدای تپش قلبم که داشت از سین ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.