پارت نود و دوم :

سوار ماشین شدیم و برگشتیم خونه، پشت در ایستادم و با اطمینان پلک زدم :

_ نگران نباش، هرچی بشه ما همو داریم.

تا درو باز کردیم مرجان سریع به سمتمون اومد و با سلام کوتاهی بچه رو گرفت و گفت :

_ سانیا خانم و مهرانه خانم خونه نیومدن آق ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.