خاموشی آوا - VIP به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت دوم
زمان ارسال : ۹۶۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
دخترک لقمههای غذا را جویده و نجویده، با تأخیر و به کُندی قورت میداد. گویی خار میجوید، هیچ لذتی از غذا خوردن نمی برد. سفره جمع شد و کمکم خانوادهی خانعمو قصد رفتن کردند. همراه آقابزرگ راهی شدند تا شب را خانهاش سر کنند.
آوا گوشهی اتاقش نشسته، زانوها را بغل گرفته بود و سر روی زانو گذاشته و در فکر بود. گلچهره به اتاق آمد و روسری از سر برداشت. نگاهی به دخترک انداخت و گفت:
- چ
M
00عالی...😍 غیرقابل پیش بینی و جدید و جذاب